-امروز با یک میلیون و نهصد رفتم بیرون، با منفی پونصد تومن برگشتم خونه"-"، کولهای که میخواستمو مامانم نزاشت بخرم یه کوله پشتی معمولی چرم صنعتی گرفتم که خوشگله ولی خب بندش زیاد بلند نیست، خوشم میاد بند کوله بلند باشه شل و ول وایسه... ولی خب کوله خوبیه جنسش شبیه کوله کوچولوی خوبمه میمونه برام*-* نمیمونه برام بخدا که سال بعد مثل قوم یعجوج معجوج قارتش میکنن دوباره من میمونم و دعوا سر اینکه کوله میخوام باطری گوشیم ترکیده بود... 600تومن پول دادم باتریش عوض بشه:"| باتریش پوکیده بود، عملا نصفش باد کرده بود و نصفش مچاله بودش:" نصف شهرو گشتم یه مقنعه کرپ معمولی پیدا کنم:| این خیلی مسخرست که مثل چی همه کارامو میزارم روز آخر:"
-جلد اول آناکارنینا رو تموم کردم. نمیتونم بگم چقدر عاشق کتابای کلاسیک غربیام، خیلی فضا و وایبشونو دوست دارم... بی نهایت خفنن، اصلا نمیتونم بگم چقدر از خوندن این کتابا لذت میبرم... من با آنا و ورونسکی عاشق شدم، با الکسی اسکاندرویچ و داریا درد خیانت رو چشیدم، با لوین درو کردم، با داداش لوین، سرفه زدم و درد مریضی رو کشیدم، با آبلونسکی غذا خوردم و عیاشی کردم، با ابلونسکی و ورونسکی رفتم شکار... و هنوز منتظرم که ببینم آخرش چی میشه، نزدیک 500 صفحست جلد دومش
-حدس بزنین چی شده؟ همین که قهوه خوردن رو ترک کردم و شروع کردم بجاش چای سبز و دمنوش خوردن، مامانم رفت قهوه جوش خریدXD... این انصاف نیست:| و اینکه دوباره به دوران اعتیاد قهوه برخواهم گشت"-"
-دارم سعی میکنم دوباره قرصای معدمو بخورم خیلی وضعیت معدم خراب شده
-آهنگ جدیدی که دارم یاد میگیرم هم خیلی باحاله هم خیلی سخت:"| کلا اهنگایی که یه تیکه ریتم یه تیکه ملودی رو طول میکشه تا یاد بگیرم
-اگه میتونستم به مامانم بفهمونم هرکی روسری نمیپوشه یا ارایش میکنه صرفا دلش میخواد اون شکلی باشه و بنظرش اون شکلی بهتره و دنبال این نیست که بگه منو ببینین، دنیا جای بهتری برای زندگی کردن میشد
-هیچ وقت نفهمیدم صدا و سیمای ایران چه فایده ای داره:|
-سردردام همین شکلی بدتر میشه، احساس میکنم یه چیزیو دارن فشار میدن دور سرم... یخ یخم...
-مامانم گوشیمو برد بده درست کنن بعد یهو زنگ زد که رمز گوشیو بده، تا وقتی اومد خونه مردمو زنده شدم، شونصد دفه زنگ زدم بهش... همش این شکلی بودم که اگه بره تو گوشیم چی؟ بره چتامو بخونه...بره ببینه با فلانی چت میکنم... داشتم فاتحه میخوندم دیگه برا خودم