روز اول دانشگاه
-امروز برعکس چیزی که فکر میکردم دانشگاه اصلا بد نبود و چندتا دوست هم پیدا کردم. دوتا استادی که امروز باهاشون کلاس داشتم خیلی باحال بودن، تنها باگش غذای کوفتیش بود که توش مو داشت و اصلا هیچ مزه کوفتی نداشت:| یهو دیدم اخرش یه موی درازی توشه:|، از همشون کوچیک ترم من... همه کلاسمون دختر بودن😂🤣💔 فقط ۶-۷تا پسر بودن از ۵۶نفر
-انقدر خستم که دلم میخواد تا دوروز بخوابم... جون ندارم پاشم مدارکمو اماده کنم برا فردا... تازه هنوز کد سوابق تحصیلیم رو پیدا نکردم پرینت بگیرم برا فردا، اصلا جونشم ندارم، نمیدونمم رسید کوفتی کارت ملیم کدوم جهنمیه
-امروز بجز یکی از بچهها که به شدت از دیدنش خوشحال شدم هیچکسو ندیدم و این واقعا خیلی خوب بودش...
-داشتیم راجب اینکه برا اپلای باید معدل الف باشیم حرف میزدیم با بچهها یهو یه اقایی برگشت گفت که ببینین، من اپلای کردم الان کارام تقریبا تکمیله چند روز دیگه هم میرم کشوری که میخواین برین احتمالا حتی نمیدونه ایران کجای این کره زمینه، اصلا دانشگاهی که درس خوندید چیه که بخوان بگن اره معدلش بالاست یا نه، فقط به زبان و مقالههایی که نوشتن اهمیت میدن و این دلگرمی بود...
-استاد فیزیک پایه۱ام خیلی کول بود از صنعتی شریف اومده بود و واقعا خیلی قشنگ حرف میزد و میگفت و معلوم بود چقدر تحصیل کردست... یه حرفیش که خیلی به دلم نشست، این بود که برگشت گفت ما وظیفمونه جوری بهتون درس بدیم که بعد این چهارسال بتونین یه جوری تو اون دنیای بیرون دووم بیارین. حتی اگه عملی هم نشه همینکه به فکرش هستن یعنی قراره یه تغییرهایی برای ما یا ایندهگان باشه که مفیده
-امروز رفتم پیش اقای میم و دفترشو عوض کرده بود، جایی که قبلا بود یه مدرسه بود که خیلی وایب خوب و ارامش بخشی میداد این جای جدیدیش خیلی کوچیکه و تو جاهای کوچیک اضطراب میگیرم... بجز اون شبیه مطبهای دکتراست و بهم این حس دست میده که یه مریض کوفتیم... راجب خیلی چیزا قانعم کرد و یه فکت بهم گفت که احساس میکنم باید تا جایی که میتونم از همه دنیا قایمش کنم تا بتونم راحت زندگی کنم... اگه بابام بفهمش احتمالا تا اخر عمر راجبش بهم سر کوفت میزنه و ولم نمیکنه:>
-اینکه مامان بزرگ بابا بزرگم اومدن خونمون واقعا خیلی خوبه، خیلی بودنشون ارومم میکنه، حداقل باعث میشه وقتی صدای تلویزیون از ۲۰بیشتر میشه اشک تو چشمام جمع نشه و داد نزنم صدای کوفتی اون عنو کم کنین... دایی و خالمم دیدم و خودش دلگرمی خوبی بود، پسر داییم واقعا یه کیوته لعنتی و برعکس قبل دنیا اومدنش که میگفتم کاش دنیا نیاد الان بی نهایت عاشقشم... بهم گفت اجی@-@ کثافت یاد گرفته کلمه کلمه حرف میزنه