فقط
من فقط قلبم داره از درد مچاله میشه
من فقط قلبم داره از درد مچاله میشه
چند روز کامی و بری زدن به سیم اخر و اصلا نمیشه دو دقیقه هم باهم تنهاشون گذاشت...
و امروز زنگ زدم به دامپزشک چون واقعا نگرانشون بودم که نکنه چیزیشون شده باشه
راستش ما به اسم نر و ماده خریدیم ولی خب اینجوری که بهم گفت جفتشون نرن، و چون به سن بلوغ رسیدن دیگه نمیتونن باهم کنار بیان! حتی چون به سن بلوغ رسیدن، خطرناک هم میشن و ممکنه بد گاز بگیرن و چنگ بندازن و یکم که بگذره نمیشه کنترلشون کرد، حتی امکان داره اهن قفس هم بجوان...
و گفت تنها راهش اینکه ازادشون کنیم
اینکه بعد از نه ماه با چنگ و دندون نگه داشتنشون اخرش رسیدم به جایی که مجبورم ولشون کنم خیلی خیلی دردناکه...
امشب از اون شباست که یه درد وحشتناکی تو قفسه سینمه و دلم میخواد انقدر گریه کنم که جونم دراد
یک شنبه میانترم فیزیک دارم و اصلا حوصله فیزیک خوندن ندارم:>
برای حسرت یک زندگی معمولی:)...
تا الان مغز درد داشتین؟
بعد یه میانترم زبان و دوساعت ریاضی و تو راه کلاس گیتار بودن درحالی که میدونی بابا جانت دوباره ارائش رو گذاشته برا روز آخر و باید بعد از اینکه گزارش کار شیمیت رو نوشتی بری ونو سر و سامون بدی بعدشم بری ازمایشگاه شیمی و بعدم بری دفتر استاد مغزم داره از درد منفجر میشه
-تنها دلیلی که کلاس 6تا8 ام رو میرم اینکه آزمایشگاهه و باحاله وگرنه نمیرفتم کلا:"
-میخوام کنکور شرکت کنم دوباره، دلم نمیخواد تا ابد شرمنده خودمو دلم باشم که به خودم شانس قبولی تو شریف رو ندادم...
-عاشق رشتم شدم
-17نفر از بچه هامونو بخاطر مغایرت معدل حذف کردن و در عین حال که دلم براشون میسوزه نباید اینجا میبودن و با معدل اصلیشون هیچ وقت اینجا قبول نمیشدن! پس قانونا درسته...ولی گناه دارن پاشدن کوبیدن از شهر دیگه اومدن بعد دوباره آقا کنسله پاشو برو
-کلاس گیتارم این هفته هم کنسل شد معلمم رفته مسافرت:"(
-خیلی یهویی درسامون سنگین شده خیلی خستم میکنه...
-یه استاد داریم از شریف اومده خیلی قشنگ حرف میزنه و درس میده امیدوارم ترمای بالاترم بتونم باش درس بردارم
-چون خیلی خستم بسه دیگه، فقط لیل و آیسا اگه این پستو میبینین یه خ بدین
-دکمه گوه خوردم دانشگاه کجاست؟ ما یه ماه دیرتر از بقیه دانشگاهها شروع شد ترممون بخاطر مشکل آب شهرمون و اینکه دانشگاه ما برعکس کل دانشگاههای شهرمون حلقه چاه نداشت برا خوابگاههاش، بعد الان همه دارن با سرعت چیتوز موتوری درس میدن بهمون، کلیپ افلاین میفرستن و.... که برسیم به بقیه دانشگاهها. و خیلی فشاره رومون خیلی خیلی خیلی، اصلا امروز از صبح تا الان داشتم درس میخوندم هنوزم کار دارم خستگی کل هفته هم مونده تو تنم
-بالاخره بعد از چند روز امروز تونستم یکم گیتار تمرین کنم و کتاب بخونم
-دراسمون اگه انقدر فشرده نبودن قطعا خیلی شیرین بودن
-استادامون از اونان که به اکثر بچهها نه و نیم میدن که مشروط نشن:|
-امروز میخواستم با تا لنگ ظهر خوابیدنم کل هفته شلوغمو زخمی کنم ولی با هفت صبح پاشدن خودم زخمی شدم:|
-همکلاسیام نصفشون انگار هنوز به اون بلوغه نرسیدن، خیلی تو جو پسر بازین که به قول رفیقم ما تو دوران راهنمایی اون شکلی بودیم اینا الان تازه یادشون افتاده
-انقدر خستم که میتونم دوروز بمیرم
-این استادایی که من میبینم غیرممکنه معدل الف بشم برا اینکه برا فوق بورسیه تحصیلی بگیرم برا شهریه دانشگاهم که از ایران برم، باید برم دنبال پلن بی، یکی بیاد اسپانسر مالیم شوگر مامی/ددی بشه😭 من میخوام از ایران برم هزارتا امید و ارزو دارم
-چون چهارشنبه جلو سلف اعتراض کردن، باید بکوبیم تا خوابگاهها بریم که نهار بگیریم سلف کل این هفته بستست"-" مام شنبه تا ساعت ۶کلاس داریم غذا رزرو کردیم
خیلی خستم حوصلمم نمیگیره درس بخونم با اینکه کلی درس دارم، یکم حرف بزنیم؟
-امروز دانشگاه له شدم
-جشن برای ورودی جدیدا بود، یهو وسط جشن این حقیقت تلخ کوفتی که من تو این خراب شده نشستم و دارم فیزیک میخونم خورد تو سرم... از اون موقع دوباره حالم بد شد نشد مثل قبل باشم:> جشن مسخرهای بود خیلی سرو صدا بود وقتی خیلی سر و صدا میشه جدیدا حالم واقعا بد میشه:> حتی تلویزیون خونمونم که از ۲۰بیشتر میشه عصبی میشم سر درد میگیرم
-امروز برا اولین بار احساس کردم از همه دورم... از کیمیا، از زهرا، از سحر، از خانوادم، از هرکسی که میشناسم و نمیشناسم... هیچ وقت انقدر احساس تنهایی نکرده بودم.
-چرا ولم نمیکنن؟ راجب ازادی حرف میزنن ولی دیکتاتور ترین موجودای روی زمینن:)
-دلم میخواد انصراف بدم برم ازاد کامپیوتر بخونم
-بعد یه مدت طولانی برا خودم یه جلد کتاب خریدم
-اقای میم میگه باید اضطرابمو خالی کنم و نزارم توی بدنم بمونه، ولی من حتی نمیتونم گریههم بکنم، چجوری باید این احساس مزخرف رو خالی کنم وقتی هیچ انرژی برا بروز دادن هیچ احساسی ندارم... قبلا ناخنامو میجوییدم، روی کاغذ خط خطی میکردم ولی الان همین شکی فقط نگاه میکنم، هیچ احساسی رو عملا بروز نمیدم، نه از ته دلم میخندم، نه گریه میکنم، نه عصبانی میشم، فقط همین شکلی به همه چی نگاه میکنم
-خیلی خستم دوست دارم فردا رو بمونم استراحت کنم کلا
-الان که دارم اینو مینویسم نشستم ایستگاه اتوبوس جلوی دانشگاه و منتظرم که بابا خان بیاد دنبالم=-= خواستم زنگ بزنم بگم نیا خودم میام، منتها دو ساعته گوشیش اشغاله:| دفتر ریاست جمهوریم انقدر اشغال نیست:| بعد الان این شکلی که فقط کم مونده از این خارا بیاد رد بشه از تو خیابون... به شدت هم سرده
-امروز صبح ساعت ۸تا۹:۳۰کلاس داشتم بعد تو برنامه کلاس ننوشته بود برای برنامه نویسیمون دوساعت دنبال سرگروه فیزیک دوییدیم که بفهمیم کجاست کلاس و بعدشم با دوستم پیاده رفتیم اون سر شهر که کتاب بخریم بعدم پیاده رفتم خونه دیگه رسیدم ساعت ۱۲ بودش از دو تا الان هم دانشگاه بودم، الان قشنگ یک عدد بلوبری لهیده هستم که دوساعت کامپیوتر رو تمام زورشو زد که خواب از کلش بپره و بفهمه چی داره میگه استاد، دوساعت بعدش دو فصل فیزیک و یکم ازمایشگاه خوندم که حداقل دستم بیاد چی قراره بخونم بعدشم دوساعت ازمایشگاه داشتم، ازمایشگاهم خوب بود@-@ مثل بچهها با دستگاهها ور میرفتم، کار عملی دوست دارم...
-به زور یه ماگ اسپرسو و اینکه مجبور شدم بخاطر اینکه پاوربانکمو جا گذاشتم یه مسیر زیادیو بدوام تا خونه بعد دیگه خواب از سرم پرید الان بیدارم...
-هیچی گیتار تمرین نکردم این هفته:| هیچی هیچی:| باید الان زنگ بزنم اموزشگاه بگم حداقل کلاسمو کنسل کنه این هفته و تایمم عوض کنم تا ببینم چه گلی باید بگیرم کلم
-دوست داشتم ازمایشگاهمو با اون دختره بیفتم=-= ولی نیفتادم=-= یه پسر هست خیلی خر خونههههه یعنی خیلی خیلی خیلی خرررر خونننننن بعد هرچی استاد میگفت این چهارتا بیشترشم میگفت...
-دلم میخواد بمیرم:"| هرچی فکر میکنم اینکه حدود ۴۰۰صفحه رو باید امتحان بدم اصلا تو مغزم نمیگنجه
-استاد زبانمون یه احمق واقعی بود:| حتی نمیدونست چجوری باید جمله درست بنویسه=-= بازم سردرد سر کلاسای زبان....
-نمیدونم چرا راحت ترین کفش دنیام بگیرم همیشه پامو اذیت میکنه ولی لامصب کفشای خواهرم همیشه خیلی خیلی خیلی راحته
-هرکسی به خرگوشام حرف میزنه یه جون از جونام کم میشه